جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

” آی عدالت“ چامه ای از کیومرث درویش

آی عدالت

در کدام سال
از کدام قرن
یا در کدام لحظه ا ز لحظه های عمرم
درشب های پر تشنج
یا روز های پر هیاهو
آهنگ این کلام پر طنین
ازطبل تو خالی جارچی حاکمی در شهر پیچید
یا شبانی فارغ از غم نان
برای رمه گوسفند خود
در نی دمید
قاضی القضات کدام دیوان حکومتی
در خلوت خود به نجوا می گفت
یا معلمی باکوله بار سالها تجربه
بر تخته سیاه کلاسی نوشت
از زبان شهرزاد قصه گوی اساتیر شنیدم
یا نقالی به صوتی محزون در قهوه خانه ای سر داد
در نقش سفالی یافته. به زیگوراتی خواندم
یانوشته بر لوحی آذین. بسته بر طاق نصرتی
من این فریب بزرگ را کجا خوردم
من این دروغ سترگ را از که شنیدم
زمزمه سمک عیار بود
یا یک ازهزاران طراری خفته در خوف شب کاروانیانی به راه بلخ
شاید از دهان مسگری بوددر شوشتر
به هنگامه کار زار گلو و تیغ
درآخرین نفس
آی عدالت
چه کاخ ها که از پی نام تو
استوار گشت

آبان ماه ۸۷ نوشهر. کیومرث درویش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.