پرسش اول مهر

 

دختر هفت ساله گفت: بابی “من می خوام دزد بشوم”

شاعر آه کشید و شست مکید که؛ چوب کبریت ها چه بی پا شدند؟

پُک کِش داری زد و پرسان گفت، دزد ؟ !

آهان! شغل خوبی نیست

شاعر اندیشید ” شغل ؟! ”

گره آمد تا گلو ، لوچه بالا رفت و اشک پرده ای شد تار

دخترک لب و لوچه برچید و گریه پس زد” پس چرا دزدا همه پولدارند؟”

شاعر یکه خورده ، زل زد،

خاموش

غرقه در ژرف

نگاهش دود؛

ریسه ریسه

رشته رشته

سرفه ؛

قطار قطار

دخترک ماشین پلیس چراغ سوخته اش را بیرون برد، پاورچین.

 

دکتر امیر محمد اعتمادی

همچنین بررسی کنید

تارنمای درویش نیوز پا به هفتمین سال تولد خود گذاشت

تارنمای درویش نیوز پا به هفتمین سال تولد خود گذاشت تارنمای درویش نیوز در حالی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.